طنز

تاکسی های ون گوگ

آدم یا چیزی وارد نمی کند، یا اگر هم وارد می کند، درستش را وارد می کند. روی سخن با جمیع واردکنندگان عزیزی است که برای حل مشکلات حمل و نقل مردم، و نه فقط گردش چرخ زندگی خودشان، به وارد کردن خودروهایی عمومی با ظرفیت بالا اقدام می کنند که تعداد افراد بیشتری در آن جا شوند. جا دارد همین جا ـ ندیده و نشناخته ـ از همه شان کمال تشکر را داشته باشم.

خودروهای عمومی، خاصیتشان این است که عموم مردم هنگام سوار شدن در آنها، در حق واردکننده اش زیرلب یا حداقل توی دلشان، دعا می کنند که الهی خدا خیرشان دهد با این خودرو وارد کردنشان.

یکی از این خودروهای عمومی معروف، خودرو هایی به نام «ون» است که به نظر نگارنده، نامش از نقاش معروف هلندی، «ون گوگ» گرفته شده که احتمالا هنگام سوار شدن در این نوع خودرو، یک گوشش کنده شده و معروف تر شده است.

منتها نه که شرکت سازنده اش نمی خواسته این قضیه لو برود و توی سر مالش بخورد همچین در سطح جهانی چو انداخته که این نقاش پسادریافتگر شهیر، به علت مشکلات زندگی و قطع شدن یارانه اش، در یک اقدام خودجوش(و بلکه خودگوش!) خودش گوش خودش را درسته کنده است.

اصل ماجرا: در جراید نوشته بودند که مصرف بالای سوخت، کمبود قطعات و سختی های سوار و پیاده شدن، ون ها را از چشم مسافران و رانندگان تاکسی انداخته است.

کسانی که ون سوار حرفه ای هستند، یقیناً با این دو معضل اساسی همراه ون ها آشنایی دارند و حاضرند شهادت دهند که راست می گوییم و نمی خواهیم توی سر مال بزنیم:

1ـ چانه زنی غیرسیاسی مسافران به هنگام سوار شدن، که چه کسی کجا بنشیند. چه کسی ردیف جلو و چه کسی ردیف های وسط و عقب بنشیند. زیرا اگر کسی خواسته باشد زودتر پیاده شود و از قضا خدای نکرده در ردیف آخر نشسته باشد، باید موقع پیاده شدنش، جمیع مسافران ردیف های جلو پیاده و مجددا سوار شوند.

2ـ کوتاه بودن سقف ون ها باعث شده که مدام، راننده های زحمتکش به مسافران عزیز بگویند که: «مواظب سرتان باشید!»؛ و البته گاهی هم یک « لطفا» در اولش می گذارند که خالی از لطف نباشد.

بسته پیشنهادی: عده ای خودروی عمومی ون را وارد کرده اند و حالا کاری است که شده، باز هم زحمتش به گردن امثال ما می افتد که باید با راهکارهای خودمان، اقدام به رفع مشکل یا حداقل تقلیل آن کنیم. پس این بزرگواری را در قالب ارائه چند پیشنهاد، از خود نشان می دهیم:

1ـ برداشتن صندلی: تمامی صندلی های داخل ون ها را در یک حرکت ضربتی بردارند و با فرش و پشتی جایگزین کنند. طرح ژنریک که فقط مختص دارو نیست. الانه این ون ها هم نیاز به دارو و درمان دارد تا مشکلشان دست از سر کچل ما بردارد. به عوض نشستن روی صندلی هایی که پای آدم، لا به لای آنها گیر می کند و کافی است کمی قدبلند باشی تا با فشار جمعیت و کمک آنها، تمام پایت داخل صندلی جا شود. در حالی که اگر صندلی ها از بیخ کنده شود (بلاتشبیه مثل گوش ون گوگ)، ملت راحت و زیبا و جادار می توانند داخل ون بنشینند و قشنگ تکیه دهند. تازه، این حالت، صمیمیت بیشتری هم به دنبال می آورد. حتی سر زمستان می توانند کرسی هم بگذارند. وای خدای من... چقدر رمانتیک!

2ـ برداشتن سقف: چون سقف ون ها کوتاه است و عموم ملت با گردن کج سوار می شوند که این خیلی بد است. نمی شود از ملت خواست که با گردن کج و قد خمیده سوار شوند و این طوری هم توجیه ادبی کنیم که: «بلندی از آن یافت کاو پست شد»؛ آخر این مطلب چه ربطی به کوتاهی ما در وارد کردن این ون های مساله دار دارد؟... علی ای حال، دو کار می توانیم انجام دهیم. یا سقف ون را برداریم، به جایش نایلون یا برزنت بزنیم؛ یا این که فقط مسافران قدکوتاه را سوار کنیم. یک کسی دم در بایستد و سایز آنها را اندازه بگیرد. خب، قطعا راه حل اول بهتراست. دومی باعث زحمت مردم می شود.

شرق: استادشناسی موضعی (قسمت اول)

بیوک ملکی، شاعر نوجوانان، گفت: «بسیاری دلشان نمی خواهد اثرشان در کتاب های درسی بیاید، چون برایشان ضدتبلیغ است.»

نمردیم یکی حرف درست زد. راستش این چندسال یک طوری شده طرف کتابشو نفروشد و تولیداتش مشتری نداشته باشد و برای اینکه افسردگی نگیرد اول بهش می گویند استاد، بعد کارش را می زنند توی کتاب های درسی، که طرف تصور کند کل مملکت مخاطبش هستند. حالا ما مبحث استاد را برایتان باز می کنیم:

- تا حالا دیده نشده هرکدام از این اساتید دقیقا چی را استاد کرده که بهش می گویند استاد. البته خودشان همدیگر را استاد صدا می زنند. همه هم از دم استاد هستند - و این تن بمیره - من تا حالا ندیدم یکی بین این اساتید شاگرد باشد. فقط فرمولش اینطوری است که به آن یکی بگویند استاد، که این یکی بهشان بگوید استاد. درست است استاد؟ بله. دقیقا با خود استادت هستم. 

- خلاصه بیشتر این اساتید شاعر هستند. یعنی اگر نقاش یا تایپیست هم باشند، مجموعه شعرشان که اصولا غزل یا رباعی است در رادیو با یک صدای بم خوانده می شود یا توی تلویزیون با یک حالت زیرپوستی عارفانه ای دکلمه می شود تا ته مصرع اول در اول مصرع دوم هی تکرار شود تا احتمالا عارفانه تر به نظر برسد.

- خیلی از اساتید ممکن است کاری منتشر نکرده باشند. اما قرار است به زودی یک استاد دیگر روی کارشان مقدمه بنویسد. مرحله خاصی در هنر است که بهش می گویند مقدم الاساتید؛ یعنی کسی که به مرحله ای رسیده که فقط روی کار اساتید دیگر مقدمه می نویسد.

- یکسری از مناطق در سطح کشور و ادارات هستند که استادخیز است. یعنی یا ارباب رجوع هستی که آمدی استاد را ببینی یا استاد هستی که نشستی و داری استادش می کنی.

سیاست روز: رفتی و ما را فروختی

کدام یک از گزینه های زیر امسال برنده جایزه نوبل اقتصاد شده اند؟

الف) دکتر شمس الدین حسینی به دلیل ارائه تحقیق در خصوص چگونگی بالارفتن هفتاد درصدی تورم ظرف دو سال

ب) دکتر محمود بهمنی به دلیل ارائه مقاله حباب چیست و حباب ساز کیست؟

ج) استاد جمشید بسم ا... به دلیل ارائه مقاله " در اقتصاد الاکلنگی چگونه نرخ ارز را بالا و پایین" کنیم.

د) یوگن فاما، لارس پیتر هنسن، و رابرت شیلر از آمریکا به دلیل تحقیق با موضوع تحلیل تجربی قیمت دارائی ها

جمله زیر از کدام شخصیت جهانی است؟

اگر مسئله ای به نام زن نداشتیم، اصلا "معاونت رییس جمهور در امور زنان" ایجاد نمی شد.

الف) مادام ماری کوری

ب) امیلی برونته

ج) پروین اعتصامی

د) شهیندخت مولاوردی (معاون رییس جمهور در امور زنان)

محمد علی آبادی: سابقه سی و چند ساله رفاقت من با احمدی نژاد شکرآب شد.

به نظر شما چرا رابطه سی و چند ساله این دو عزیز "شکر آب" شده است؟

الف) چون باد از جهت غرب می وزد و احمدی نژاد نمی تواند برای علی آبادی حکم معاون شهردار تهران را امضا کند.

ب) چون باد در جهت شرق می وزد و احمدی نژاد نمی تواند علی آبادی را به عنوان رییس سازمان تربیت بدنی منصوب کند.

ج) چون باد از جهت شمال می وزد و احمدی نژاد نمی تواند علی آبادی را به عنوان وزیر نفت به مجلس معرفی کند.

د) چون باد از چهارسو می وزد و علی آبادی نمی تواند در برابر این طوفان ، دامان رفاقت سی و چند ساله خود را حفظ کند که باد نبرد.

جواد ظریف: از مردم می خواهم که ما را دعا کنند و تشویق و پشتیبانی کنند تا در مذاکرات "ژنو"موفق باشیم.

به نظر شما کدام یک از گزینه های زیر برای تشویق ایشان موثر تر است؟

الف) باز "جواد" قهرمان می شه / خدا می دونه که حقشه / به لطف یزدان و بچه ها / باز "جواد قهرمان می شه

ب) بین همه سیاستمداران دنیا / عشق است "جواد" جان / عشق است "ظریف" خان

ج) "جواد" لیست رو کجا داد؟

د) "آقا جواد" دقت کن! "آقا جواد" دقت کن!

دکتر جهرمی: شما مسائلی را که آقای احمدی نژاد در دولت و به ویژه روزهای آخر دولت خود انجام داد، ببینید و یک نمونه آن، ۱۶ میلیارد تومان دانشگاه ایرانیان است، مبارزه با فساد ایشان کاملا روشن می شود که چگونه بوده است.

با توجه به این نکته که "جهرمی" زمانی با حکم "احمدی نژاد" وزیر کار بوده ، این اظهارنظر یادآور کدام شعر شیرین فارسی است؟

لف) بی وفا ! دیگه دوسم نداری؟

ب) وقتی که دیدی سوختی / رفتی و ما رو فروختی

ج) دیگه نگو دوستت دارم / که باورم نمی شه

د) هر سه گزینه فوق صحیح است

عضو کمیسیون امنیت ملی مجلس: با توجه به اینکه دولت بریتانیا خواستار افزایش سطح روابط بوده و تمایل خود را در این زمینه نشان داده است، دولت روحانی می تواند با ارائه لایحه این رابطه را گسترش دهد.

منظور از "بریتانیا" در عبارت فوق کدام یک از گزینه های زیر است؟

الف) روباه پیر – انگلیس –

ب) استعمارگر پیر – انگلیس –

ج) کفتار پیر – انگلیس

د) کشور دوست و برادر – انگلیس -

تهران امروز : شنیدم از این وعده ها بارها

شنیدم از این وعده ها بارها
ندیدم از آن هرگز آثارها!
نه این وعده هایی که صد روزه است
از آنها که گم شد در آمارها
از آن وعده هایی که حتی نشست
شب و روز بر صدر اخبارها
از آن وعده هایی که تغییر کرد
به تاثیر آن نرخ بازارها
گران شد به یک شب دلار و فرانک
ین و درهم و پوند و دینارها
تورم چنان شد که کم کم کشید
به زیر سرُم کار بسیارها
کسانی که خلوت گزین هم شدند
نکردند دیگر از آن کارها !
شکستند گردو به دم های شان
جماعات دلال و سمسارها
چنان قحطسالی شد اندر وطن
که شد عشق، پندارِ بیمارها
برون آمد از آستین مارها
نشستند تا در سمینارها
یکی، شد زبان فروشندگان
یکی، هم دهان خریدارها
پس از بحث درباره واردات
بنادر شد انباری از بارها
نشد یک قلم جنس، ترخیص از آن
به رغم آن بحث و گفتارها
پس از مدتی هم که آزاد شد
نیامد به کار گرفتارها
کجا کاخی از خاک گردد بلند
مگر روی تلّی از آوارها!؟
عجب نیست اینها به حاشا کشد
هر آنجا بلند است دیوارها
صدایی به جایی نخواهد رسید
اگر گم شود متر و معیارها
مبادا به تاریخ عادت کنیم
خصوصا به تجدید و تکرارها
صدایم اگر چند آهسته بود
شنیدند بی شبهه هشیارها
که منظورم از وعده شام شب است
که ربطی ندارد به ناهارها

حمایت : هله خاموش بیارام عروسی داریم!

این که از قدیم گفته اند «اندازه نگه دار که اندازه نکوست» باور بفرمائید یکی از منطقی ترین، اقتصادی ترین، فرهنگی ترین، کاربردی ترین و ... ترین شعار ها و جملات قصار بزرگان است که جا دارد در نبود یا کمبود آب طلا روی چرم با تذهیب استاد جواد بختیاری نوشته شود و روز عروسی به خانواده عروس و داماد هدیه داده شود.

 شاید این هدیه مانع برخی بریز و بپاش ها و رسومات نا متعارف در عروسی ها شود. آقا شب عروسی دائی عروس با یک پراید مدل 83 ، نوک مدادی، بی رنگ، 8 ماه بیمه! بزرگراه را بند می آورد و یک ترافیک ده کیلومتری ایجاد می کند تا جلوی نور چراغ ماشین با 120 وزن حرکات موزون انجام دهد!  یا برادر داماد تونل توحید را که دوستان این همه برای بازگشایی اش زحمت کشیدند، بند می آورد تا روی سقف ماشین حرکات ژانگولر انجام دهد!

 همین کار ها را انجام دادید که وقتی خواهر زاده عمو سیفی برای اولین بار از شهرستان به تهران آمد و در ترافیک یادگار امام گیر کرد گفت«اینو میگن عروسی. ترافیکو ببین!» درست است که شادی و شادی کردن خوب است ولی هر چیزی اندازه ای دارد.

نمونه اش هفته قبل که راننده کمپرسی برای برخورد نخوردن با کاروان عروسی که در حاشیه بزرگراه توقف کرده بودند، منحرف شد و روی ماشین عروس افتاد و داماد مرگ مغزی شد و رقص و پای کوبی متوقف شد و به قولی «هله خاموش بیارام عروسی داریم!» تازه شانس آوردیم کمپرسی چپ کرد و داخل جمعیت نشد.

با این حال ضمن تبریک به زوجین گرامی چند رهنمود مدبرانه در این خصوص ارائه می کنیم: الف) جریمه ماشین عروس: چطور شما اگر در تونل 2 کیلو متر از سرعت مجاز آن طرف تر بروید قبض جریمه به طرفه العینی زود تر از شما به درب منزل می رسد، ولی اگر تونل یا بزرگراه را بند بیاورید، از جریمه خبری نیست. تازه برخی از دوستان پلیس در مواجهه با کاروان های عروسی، با انگشت به صورت نا محسوس روی سقف یا کاپوت ماشین پلیس ضرب هم می گیرند! ب) گرفتن تعهد: هر چند تعهد اصلی را داماد به عروس می دهد ولی بسیاری تعهدات دیگر هم باید به اماکن و ... سپرده شود. ما پیشنهاد می کنیم اگر اشکالی ندارد این لابلا یک تعهد هم به نیروی انتظامی داده شود که کاروان های عروسی نصف شبی مردم را زا به راه نکنند و خیابان را بند نیاورند.

یکی مریض دارد، یکی با نامزدش قرار دارد، یکی تازه یارانه گرفته ذوق دارد زود تر به خانه برسد و قس علی هذا... شاد باشید...

کیهان: محرمانه(گفت و شنود)

گفت: آقای ظریف قبل از سفر به ژنو در صفحه فیس بوک خود نوشته بود با دیدن تیتر روزنامه کیهان تحت فشار عصبی قرار گرفته و به کمردرد مبتلا شده و کارش به بیمارستان کشیده شده است!

گفتم: خب! مگر غیر از این بود؟!

گفت: بر فرض که کمردرد وزیر خارجه کشورمان در تهران به خاطر کیهان بوده است، درباره کمردرد ایشان در ژنو که خیلی هم شدیدتر بود و آقای ظریف را ویلچرنشین کرد چه می گویند؟!

گفتم: آن هم کار کیهان بوده است!

گفت: چرا؟! به چه دلیل؟! آنجا که دیگر پای کیهان در میان نبود!

گفتم: اولا که دلیل و علت آن «محرمانه» است.

گفت: مگر دانستن حق مردم نیست؟! پرسیدن که عیب نیست، ندانستن عیب است!

گفتم: این روزها، ندانستن عیب نیست، پرسیدن عیب است! و ضمنا هر وقت خواستی با من حرف بزنی دهنت را ببند!


جام جم: مثل کف دست!

قدیمی های سرد و گرم چشیده ما وقتی که می خواستند بگویند پولی در بساط نداریم، راه دوری نمی رفتند؛ فی المجلس از یک تمثیل دم دستی ولی دهان پرکن استفاده بهینه می کردند و ضمن نشان دادن کف دستشان می گفتند: «این کف دستی که مو ندارد، من چه جوری ازش مو بکنم؟» فلذا طرف، چنان تحت تاثیر این برهان قاطع قرار می گرفت که در دم قانع می شد و دم برنمی آورد.

ـ منظور؟... (این پرسش فلسفی را یکی از رفقای عجول ما که برای دانستن منظور هر چیزی ـ ولو که بی منظور بوده باشد ـ زیادی دستپاچه است، مطرح کرد که با واکنش سریع ما در پاسخ دادن مواجه شد. چه کار کنیم دیگر. کشته مرده رفیق هستیم. علی الخصوص از نوع شفیق آن که رفیق حجره و گرمابه و سونا و جکوزی گلستان باشد!) منظور از تمثیل و تلمیح صدرالذکر، اشاره به سخنان اخیر رئیس جمهوری در مراسم نمادین آغاز به کار دانشگاه ها بود که چند روز پیش در دانشگاه تهران برگزار شد و با دست زدن های مکرر دانشجویان همیشه در صحنه مواجه بود؛ چنان که حتی وقتی آقای روحانی، با اشاره به وضع کمبود بودجه، گفتند: «دولت قبلی یک خزانه خالی را به دولت یازدهم تحویل داده است.»؛ باز هم دانشجویان به کف زدن خود ادامه دادند. همین باعث شد که آقای روحانی بخندد و بگوید: «این که دیگر دست زدن ندارد!»

حکایت مینی ماستمال: نقل است که بنده خدایی در اتوبوس شرکت واحد، دستش لای در گیر کرد و شروع کرد فریاد زدن که: «دست... دست... دست....». ملت بنده خدا هم که از همه جا بی خبر بودند، شروع کردند به دست زدن. حالا نزن، کی بزن!... حالا با مختصر تفاوت هایی انگار حکایت ماست. آقای روحانی بنده خدا داد می زند که ته خزانه بالا آمده، ملت عزیز مرتب دست می زنند.

پرسش عمیق فلسفی: به نظر شما، اگر معنای خالی بودن خزانه را با تمام وجود لمس کنیم، در این مورد خاص، بازهم دست می زنیم؟... مثلا اگر معنا و منظور کلام رئیس جمهور را با ذکر مورد و مصداق، قابل لمس ترش کنیم. می فرمایید چطور؟... می فرماییم به کمک آقای اسحاق جهانگیری، معاون اول رئیس جمهور. می فرمایید چه جوری؟... می فرماییم اینجوری که در ادامه می آید.

خبر واصله: «معاون اول رئیس جمهور، رسما اعلام کرد که یارانه مهرماه به دلیل کسری بودجه با چند روز تاخیر واریز خواهد شد.» ـ به نقل از جراید فاقد یارانه

بسته پیشنهادی: چون خزانه خالی، نه دست زدن دارد نه دست روی دست گذاشتن نه دست از کار کشیدن؛ بلکه جای دست به دندان گزیدن دارد و دست به کار شدن؛ فلذا صاحب این یک قلم نیز به سهم ناچیز خودش دست به کار ارائه چند پیشنهاد می شویم:

1ـ یارانه بخشی: برای یک ماه بیاییم یارانه مان را به دولت ببخشیم، یعنی ببخشاییم. بگذاریم اول زندگی، کمی جلو بیفتد و چه ماهی بهتر از همین مهر و جشن مهرگان و هنگام مهرورزی غیرسیاسی و هدفمند نشده؟... باور کنید، اگر هم یارانه این ماه را بگیریم، با توجه به این که می دانیم به چه سختی و مشقتی تامین شده است؛ از گلویمان پایین نمی رود. حداقل در مورد خود بنده که این مطلب صدق می کند. مادربزرگ عزیزی داشتم که وقتی مهمان سفره اش بودیم، گاهی برای این که ما را تشویق به خوردن بیشتر کند، با سادگی و صداقت می گفت: «اگه بدونین این غذاها را به چه سختی و عذابی درست کردم»!....

2ـ فرهنگ سازی: قرار است یارانه سه دهک جامعه از بیخ قطع شود و این کار به نظر من نیاز به کار فرهنگی ـ هنری دارد که از حیث روحیه، آمادگی لازم را پیدا کنند. مثلا یکی از این کارهای فرهنگی، ساختن و پخش ترانه های اثرگذار است که شب و روز از رسانه ها پخش شود. به عنوان نمونه مثلا ترانه هایی با این مضمون که: «از برت دامن کشان، رفتم ای یارانه جان... رفتم که رفتم... جانم... رفتم که رفتم...»؛ و... چیزهایی از این قبیل که عرض و فرض شد.

3ـ کمک خواص مالی: بعضی مایه دارها بیش فعال هستند که با ثروت خود می توانند نصف مملکت را بخرند ببرند منزل؛ عین این برادر سرمایه داری که مدت ها با نام مخفف «ب ـ ز» مطرح بود و اخیرا نام کاملش کشف شده و با اسم کامل نام برده می شود که ما اما کماکان بنا به دلایلی از نام بردن ایشان معذوریم. امثال ایشان که صاحب چند بانک و کارخانه و شرکت هواپیمایی هستند و حتی بشکه های نفت خرید و فروش می کنند، هرکدامشان تا اطلاع ثانوی، شاید بتوانند یارانه یک ماه را تامین کنند. البته با مشکلات آنها هم آشنا هستیم و اگر کمکی از دست ما ساخته باشد، دریغ نمی کنیم. مثلا اطلاع داریم که چند میلیارد به چند بانک کشور بدهی دارند که واقعا دلمان می سوزد برایشان و فقط می توانیم دعا کنیم که ان شاءالله هرچه زودتر قرض تمام مقروضین ادا شود.

کیهان: مردم آزاری

گفت: یک هفته نامه آلمانی نوشته «مخالفان جمهوری اسلامی که به آمریکا و اروپا پناهنده شده اند در یک نقطه با هم اشتراک دارند.»

گفتم: کدام نقطه؟!

گفت: نوشته است «تقریباً همه آنها افراد بی سوادی هستند که برای کسب پناهندگی خودشان را اپوزیسیون معرفی کرده اند.»

گفتم: چه عجب حرف حساب زده؟! دیگه چی؟

گفت: نوشته است؛ بیکار بودن آنها باعث شده که با یکدیگر درگیر باشند و برای همدیگر مشکل درست کنند. باید آنها را در کارخانه ها و مزارع به کار گرفت.

گفتم: یارو می گفت؛ کاش پشه ها هم مثل مورچه ها کار می کردند که خسته بشوند و شب ها بگیرند یک گوشه بتمرگند و مردم آزاری نکنند!

شرق: نوبل به کی رسیده

جایزه نوبل صلح به علیرضا افتخاری و جایزه نوبل پزشکی به پوریا عالمی رسید. «اگر روزی این آقای عالمی سرطان گرفت می‏ فهمد قضیه از کجا آب می خورد.»واقعا اگر من سرطان بگیرم از کجا آب می خورد؟

باورتان نمی شود از آقای افتخاری آب می خورد. ما تا الان می دانستیم علیرضا افتخاری اهل روبوسی است اما نمی دانستیم از طریق روبوسی سرطان منتقل می شود. همین جا به آقای احمدی نژاد که توسط افتخاری روبوسیده شده است، هشدار پزشکی می دهیم ممکن است او هم سرطان بگیرد. چون ما هنوز افتخاری را نبوسیده، داریم سرطان می گیریم، واقعا کسی که او را بوسیده چه خواهد گرفت؟

افتخاری برنده جایزه نوبل صلح

بعد هم ما الان که فهمیدیم سرطان ما از کجا آب می خورد متوجه شدیم علیرضا افتخاری آبشخور حوادث و امراض صعب العلاج است. ولی الان دانستیم و امیدواریم به خاطر این کشف، جایزه نوبل پزشکی را به ما بدهند، جایزه صلح و مهربانی را به علیرضا افتخاری.

افتخاری آبشخور حوادث

حالا برویم سر اصل مطلب. علیرضا افتخاری در هفته نامه حاشیه کمیسیون پزشکی تشکیل داده و گفته: «مثلا یک آقای طنزنویس از قول آقای شجریان جواب نامه ما را نوشته بود... یعنی چی این طعنه ها و کنایه ها. مگر من نکته‏ای غیر از دوستی در آن نامه مطرح کرده بودم. جواب من اینها نبود. من نیازی نمی‏بینم جواب این واکنش‏ها را بدهم. ما هم خدایی داریم... اگر روزی این آقای عالمی سرطان گرفت می‏فهمد قضیه از کجا آب می‏خورد. یک روز می‏فهمد چه اشتباهی کرده است.»

ما همین جا از آقای افتخاری تشکر می کنیم. جدی می گویم. من همیشه دوست داشتم بدانم از کجا آب می خورد، الان متوجه شدم.

کلینیک افتخاری

بعد هم خرج دوا و درمان اینقدر بالاست که آدم مریض بشود جرات نمی کند پایش را بگذارد بیمارستان یا برود ام آرآی بگیرد. الان این نوید را به مردم و مریضان عزیز باید بدهیم که کلینیک افتخاری بدون هزینه مرض شما را تشخیص و در نشریات اعلام می کند.

عالمی جواب پس می دهد

ما عادت داریم برای این طنزی که می نویسیم به همه جواب پس بدهیم که چرا به فلانی گفتی بالای چشمش ابروست، چرا به بیساری از گل نازک تر گفتی، چرا به پرادو فلانی گفتی پراید، چرا به اسبش گفتی یابو. خلاصه تنها جایی که عادت داریم جواب بگیریم آزمایشگاه است. که خوشحالیم این بار یکی غیر از آزمایشگاه به ما جواب مثبت داده و گفته سرطان می گیریم.

افتخاری؛ کارآفرین برتر

علیرضا افتخاری به هفته نامه حاشیه گفته است: «من مواجه شدم با آقای احمدی نژاد، سراغشان که نرفتم. گذشته از این، مگر چه کردم؟ با یک ماچ باید دنیا عوض شود؟ مگر فقط من بوسیدم.

مگر بقیه نبوسیدند؟ مگر من چه چیزی از دولت قبل گرفتم؟ ماچش را ما دادیم سکه‏اش را اکبر عبدی و داریوش ارجمند گرفتند. من چه چیزی عایدم شد که حالا باید پس بدهم؟»

بفرما. ماچش را احمدی نژاد گرفته، سکه اش را عبدی و ارجمند گرفته اند، سرطانش را ما.

با این چرخه اقتصادی که ایجاد شده، به نظر ما باید از علیرضا افتخاری به عنوان کارآفرین برتر تقدیر کنند.

عالمی؛ سکانس آخر

حالا افتخاری آرزو کرده من به خاطر چهارتا طنزی که براش نوشتم سرطان بگیرم، واقعا اگر آقای احمدی نژاد بخواهد برای ما آرزو کند، چه خواهد کرد؟ آیا بنده سرشار از مریضی خواهم شد؟ آیا آه مسوولان می گیرد و مرض لاعلاج می گیرم؟ آیا آه افتخاری می گیرد و با ناله سودا خواهم شد؟ (ما نمی دانیم) آیا من آخر فیلم به تیر غیب دچار می شوم و پایان؟

نظرات 1 + ارسال نظر
behnam شنبه 27 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 11:10 ق.ظ http://yon.ir/pop1

سلام دوست گلم



وبلاگ خیلی خیلی خوبی داری...!

میخوام بگم که

با دو سیستم کسب درامد پاپ اپ زیر

میتونید
از هر بازدید کننده وبلاگتون 8 تومان درامد بگیرید

سیستم اول 4 تومان به ازای هر ای پی
ادرس سایت:
http://yon.ir/pop1

سیستم دوم 4 تومان به ازای هر ای پی
ادرس سایت
http://yon.ir/pop2

فرض کنید روزانه 100 تا بازدید کننده دارید
روزانه میشود 800 تومان
و ماهیانه 24000 تومان میشود

خوب پول adsl تون جوررررررررر شد !!!

منتظر ثبت نامت هستمااااااااااا

بعد از ثبت نام به قسمت دریافت کد برید و کد رو تو ساییتون بذارید

بعد همه چی تمومه
و شاهد سرازیر شدن پول به حسابتون خواهید بود

اگه با لینک من ثبت نام کنید
نرم افزار افزایش بازدید وبلاگ رو براتون ایمیل میکنم
که خودم ساختم هیچ جایی هم پیدا نمیشه
قول میدم

بازدید بیشتر = پول بیشتر

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد