رویاهای ورزشی جوانان استان!

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

لزوم هوشیاری بیشتر شهروندان در مواجهه با شیادان

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

طنز

تاکسی های ون گوگ

آدم یا چیزی وارد نمی کند، یا اگر هم وارد می کند، درستش را وارد می کند. روی سخن با جمیع واردکنندگان عزیزی است که برای حل مشکلات حمل و نقل مردم، و نه فقط گردش چرخ زندگی خودشان، به وارد کردن خودروهایی عمومی با ظرفیت بالا اقدام می کنند که تعداد افراد بیشتری در آن جا شوند. جا دارد همین جا ـ ندیده و نشناخته ـ از همه شان کمال تشکر را داشته باشم.

خودروهای عمومی، خاصیتشان این است که عموم مردم هنگام سوار شدن در آنها، در حق واردکننده اش زیرلب یا حداقل توی دلشان، دعا می کنند که الهی خدا خیرشان دهد با این خودرو وارد کردنشان.

یکی از این خودروهای عمومی معروف، خودرو هایی به نام «ون» است که به نظر نگارنده، نامش از نقاش معروف هلندی، «ون گوگ» گرفته شده که احتمالا هنگام سوار شدن در این نوع خودرو، یک گوشش کنده شده و معروف تر شده است.

منتها نه که شرکت سازنده اش نمی خواسته این قضیه لو برود و توی سر مالش بخورد همچین در سطح جهانی چو انداخته که این نقاش پسادریافتگر شهیر، به علت مشکلات زندگی و قطع شدن یارانه اش، در یک اقدام خودجوش(و بلکه خودگوش!) خودش گوش خودش را درسته کنده است.

اصل ماجرا: در جراید نوشته بودند که مصرف بالای سوخت، کمبود قطعات و سختی های سوار و پیاده شدن، ون ها را از چشم مسافران و رانندگان تاکسی انداخته است.

کسانی که ون سوار حرفه ای هستند، یقیناً با این دو معضل اساسی همراه ون ها آشنایی دارند و حاضرند شهادت دهند که راست می گوییم و نمی خواهیم توی سر مال بزنیم:

1ـ چانه زنی غیرسیاسی مسافران به هنگام سوار شدن، که چه کسی کجا بنشیند. چه کسی ردیف جلو و چه کسی ردیف های وسط و عقب بنشیند. زیرا اگر کسی خواسته باشد زودتر پیاده شود و از قضا خدای نکرده در ردیف آخر نشسته باشد، باید موقع پیاده شدنش، جمیع مسافران ردیف های جلو پیاده و مجددا سوار شوند.

2ـ کوتاه بودن سقف ون ها باعث شده که مدام، راننده های زحمتکش به مسافران عزیز بگویند که: «مواظب سرتان باشید!»؛ و البته گاهی هم یک « لطفا» در اولش می گذارند که خالی از لطف نباشد.

بسته پیشنهادی: عده ای خودروی عمومی ون را وارد کرده اند و حالا کاری است که شده، باز هم زحمتش به گردن امثال ما می افتد که باید با راهکارهای خودمان، اقدام به رفع مشکل یا حداقل تقلیل آن کنیم. پس این بزرگواری را در قالب ارائه چند پیشنهاد، از خود نشان می دهیم:

1ـ برداشتن صندلی: تمامی صندلی های داخل ون ها را در یک حرکت ضربتی بردارند و با فرش و پشتی جایگزین کنند. طرح ژنریک که فقط مختص دارو نیست. الانه این ون ها هم نیاز به دارو و درمان دارد تا مشکلشان دست از سر کچل ما بردارد. به عوض نشستن روی صندلی هایی که پای آدم، لا به لای آنها گیر می کند و کافی است کمی قدبلند باشی تا با فشار جمعیت و کمک آنها، تمام پایت داخل صندلی جا شود. در حالی که اگر صندلی ها از بیخ کنده شود (بلاتشبیه مثل گوش ون گوگ)، ملت راحت و زیبا و جادار می توانند داخل ون بنشینند و قشنگ تکیه دهند. تازه، این حالت، صمیمیت بیشتری هم به دنبال می آورد. حتی سر زمستان می توانند کرسی هم بگذارند. وای خدای من... چقدر رمانتیک!

2ـ برداشتن سقف: چون سقف ون ها کوتاه است و عموم ملت با گردن کج سوار می شوند که این خیلی بد است. نمی شود از ملت خواست که با گردن کج و قد خمیده سوار شوند و این طوری هم توجیه ادبی کنیم که: «بلندی از آن یافت کاو پست شد»؛ آخر این مطلب چه ربطی به کوتاهی ما در وارد کردن این ون های مساله دار دارد؟... علی ای حال، دو کار می توانیم انجام دهیم. یا سقف ون را برداریم، به جایش نایلون یا برزنت بزنیم؛ یا این که فقط مسافران قدکوتاه را سوار کنیم. یک کسی دم در بایستد و سایز آنها را اندازه بگیرد. خب، قطعا راه حل اول بهتراست. دومی باعث زحمت مردم می شود.

شرق: استادشناسی موضعی (قسمت اول)

بیوک ملکی، شاعر نوجوانان، گفت: «بسیاری دلشان نمی خواهد اثرشان در کتاب های درسی بیاید، چون برایشان ضدتبلیغ است.»

نمردیم یکی حرف درست زد. راستش این چندسال یک طوری شده طرف کتابشو نفروشد و تولیداتش مشتری نداشته باشد و برای اینکه افسردگی نگیرد اول بهش می گویند استاد، بعد کارش را می زنند توی کتاب های درسی، که طرف تصور کند کل مملکت مخاطبش هستند. حالا ما مبحث استاد را برایتان باز می کنیم:

- تا حالا دیده نشده هرکدام از این اساتید دقیقا چی را استاد کرده که بهش می گویند استاد. البته خودشان همدیگر را استاد صدا می زنند. همه هم از دم استاد هستند - و این تن بمیره - من تا حالا ندیدم یکی بین این اساتید شاگرد باشد. فقط فرمولش اینطوری است که به آن یکی بگویند استاد، که این یکی بهشان بگوید استاد. درست است استاد؟ بله. دقیقا با خود استادت هستم. 

- خلاصه بیشتر این اساتید شاعر هستند. یعنی اگر نقاش یا تایپیست هم باشند، مجموعه شعرشان که اصولا غزل یا رباعی است در رادیو با یک صدای بم خوانده می شود یا توی تلویزیون با یک حالت زیرپوستی عارفانه ای دکلمه می شود تا ته مصرع اول در اول مصرع دوم هی تکرار شود تا احتمالا عارفانه تر به نظر برسد.

- خیلی از اساتید ممکن است کاری منتشر نکرده باشند. اما قرار است به زودی یک استاد دیگر روی کارشان مقدمه بنویسد. مرحله خاصی در هنر است که بهش می گویند مقدم الاساتید؛ یعنی کسی که به مرحله ای رسیده که فقط روی کار اساتید دیگر مقدمه می نویسد.

- یکسری از مناطق در سطح کشور و ادارات هستند که استادخیز است. یعنی یا ارباب رجوع هستی که آمدی استاد را ببینی یا استاد هستی که نشستی و داری استادش می کنی.

سیاست روز: رفتی و ما را فروختی

کدام یک از گزینه های زیر امسال برنده جایزه نوبل اقتصاد شده اند؟

الف) دکتر شمس الدین حسینی به دلیل ارائه تحقیق در خصوص چگونگی بالارفتن هفتاد درصدی تورم ظرف دو سال

ب) دکتر محمود بهمنی به دلیل ارائه مقاله حباب چیست و حباب ساز کیست؟

ج) استاد جمشید بسم ا... به دلیل ارائه مقاله " در اقتصاد الاکلنگی چگونه نرخ ارز را بالا و پایین" کنیم.

د) یوگن فاما، لارس پیتر هنسن، و رابرت شیلر از آمریکا به دلیل تحقیق با موضوع تحلیل تجربی قیمت دارائی ها

جمله زیر از کدام شخصیت جهانی است؟

اگر مسئله ای به نام زن نداشتیم، اصلا "معاونت رییس جمهور در امور زنان" ایجاد نمی شد.

الف) مادام ماری کوری

ب) امیلی برونته

ج) پروین اعتصامی

د) شهیندخت مولاوردی (معاون رییس جمهور در امور زنان)

محمد علی آبادی: سابقه سی و چند ساله رفاقت من با احمدی نژاد شکرآب شد.

به نظر شما چرا رابطه سی و چند ساله این دو عزیز "شکر آب" شده است؟

الف) چون باد از جهت غرب می وزد و احمدی نژاد نمی تواند برای علی آبادی حکم معاون شهردار تهران را امضا کند.

ب) چون باد در جهت شرق می وزد و احمدی نژاد نمی تواند علی آبادی را به عنوان رییس سازمان تربیت بدنی منصوب کند.

ج) چون باد از جهت شمال می وزد و احمدی نژاد نمی تواند علی آبادی را به عنوان وزیر نفت به مجلس معرفی کند.

د) چون باد از چهارسو می وزد و علی آبادی نمی تواند در برابر این طوفان ، دامان رفاقت سی و چند ساله خود را حفظ کند که باد نبرد.

جواد ظریف: از مردم می خواهم که ما را دعا کنند و تشویق و پشتیبانی کنند تا در مذاکرات "ژنو"موفق باشیم.

به نظر شما کدام یک از گزینه های زیر برای تشویق ایشان موثر تر است؟

الف) باز "جواد" قهرمان می شه / خدا می دونه که حقشه / به لطف یزدان و بچه ها / باز "جواد قهرمان می شه

ب) بین همه سیاستمداران دنیا / عشق است "جواد" جان / عشق است "ظریف" خان

ج) "جواد" لیست رو کجا داد؟

د) "آقا جواد" دقت کن! "آقا جواد" دقت کن!

دکتر جهرمی: شما مسائلی را که آقای احمدی نژاد در دولت و به ویژه روزهای آخر دولت خود انجام داد، ببینید و یک نمونه آن، ۱۶ میلیارد تومان دانشگاه ایرانیان است، مبارزه با فساد ایشان کاملا روشن می شود که چگونه بوده است.

با توجه به این نکته که "جهرمی" زمانی با حکم "احمدی نژاد" وزیر کار بوده ، این اظهارنظر یادآور کدام شعر شیرین فارسی است؟

لف) بی وفا ! دیگه دوسم نداری؟

ب) وقتی که دیدی سوختی / رفتی و ما رو فروختی

ج) دیگه نگو دوستت دارم / که باورم نمی شه

د) هر سه گزینه فوق صحیح است

عضو کمیسیون امنیت ملی مجلس: با توجه به اینکه دولت بریتانیا خواستار افزایش سطح روابط بوده و تمایل خود را در این زمینه نشان داده است، دولت روحانی می تواند با ارائه لایحه این رابطه را گسترش دهد.

منظور از "بریتانیا" در عبارت فوق کدام یک از گزینه های زیر است؟

الف) روباه پیر – انگلیس –

ب) استعمارگر پیر – انگلیس –

ج) کفتار پیر – انگلیس

د) کشور دوست و برادر – انگلیس -

تهران امروز : شنیدم از این وعده ها بارها

شنیدم از این وعده ها بارها
ندیدم از آن هرگز آثارها!
نه این وعده هایی که صد روزه است
از آنها که گم شد در آمارها
از آن وعده هایی که حتی نشست
شب و روز بر صدر اخبارها
از آن وعده هایی که تغییر کرد
به تاثیر آن نرخ بازارها
گران شد به یک شب دلار و فرانک
ین و درهم و پوند و دینارها
تورم چنان شد که کم کم کشید
به زیر سرُم کار بسیارها
کسانی که خلوت گزین هم شدند
نکردند دیگر از آن کارها !
شکستند گردو به دم های شان
جماعات دلال و سمسارها
چنان قحطسالی شد اندر وطن
که شد عشق، پندارِ بیمارها
برون آمد از آستین مارها
نشستند تا در سمینارها
یکی، شد زبان فروشندگان
یکی، هم دهان خریدارها
پس از بحث درباره واردات
بنادر شد انباری از بارها
نشد یک قلم جنس، ترخیص از آن
به رغم آن بحث و گفتارها
پس از مدتی هم که آزاد شد
نیامد به کار گرفتارها
کجا کاخی از خاک گردد بلند
مگر روی تلّی از آوارها!؟
عجب نیست اینها به حاشا کشد
هر آنجا بلند است دیوارها
صدایی به جایی نخواهد رسید
اگر گم شود متر و معیارها
مبادا به تاریخ عادت کنیم
خصوصا به تجدید و تکرارها
صدایم اگر چند آهسته بود
شنیدند بی شبهه هشیارها
که منظورم از وعده شام شب است
که ربطی ندارد به ناهارها

حمایت : هله خاموش بیارام عروسی داریم!

این که از قدیم گفته اند «اندازه نگه دار که اندازه نکوست» باور بفرمائید یکی از منطقی ترین، اقتصادی ترین، فرهنگی ترین، کاربردی ترین و ... ترین شعار ها و جملات قصار بزرگان است که جا دارد در نبود یا کمبود آب طلا روی چرم با تذهیب استاد جواد بختیاری نوشته شود و روز عروسی به خانواده عروس و داماد هدیه داده شود.

 شاید این هدیه مانع برخی بریز و بپاش ها و رسومات نا متعارف در عروسی ها شود. آقا شب عروسی دائی عروس با یک پراید مدل 83 ، نوک مدادی، بی رنگ، 8 ماه بیمه! بزرگراه را بند می آورد و یک ترافیک ده کیلومتری ایجاد می کند تا جلوی نور چراغ ماشین با 120 وزن حرکات موزون انجام دهد!  یا برادر داماد تونل توحید را که دوستان این همه برای بازگشایی اش زحمت کشیدند، بند می آورد تا روی سقف ماشین حرکات ژانگولر انجام دهد!

 همین کار ها را انجام دادید که وقتی خواهر زاده عمو سیفی برای اولین بار از شهرستان به تهران آمد و در ترافیک یادگار امام گیر کرد گفت«اینو میگن عروسی. ترافیکو ببین!» درست است که شادی و شادی کردن خوب است ولی هر چیزی اندازه ای دارد.

نمونه اش هفته قبل که راننده کمپرسی برای برخورد نخوردن با کاروان عروسی که در حاشیه بزرگراه توقف کرده بودند، منحرف شد و روی ماشین عروس افتاد و داماد مرگ مغزی شد و رقص و پای کوبی متوقف شد و به قولی «هله خاموش بیارام عروسی داریم!» تازه شانس آوردیم کمپرسی چپ کرد و داخل جمعیت نشد.

با این حال ضمن تبریک به زوجین گرامی چند رهنمود مدبرانه در این خصوص ارائه می کنیم: الف) جریمه ماشین عروس: چطور شما اگر در تونل 2 کیلو متر از سرعت مجاز آن طرف تر بروید قبض جریمه به طرفه العینی زود تر از شما به درب منزل می رسد، ولی اگر تونل یا بزرگراه را بند بیاورید، از جریمه خبری نیست. تازه برخی از دوستان پلیس در مواجهه با کاروان های عروسی، با انگشت به صورت نا محسوس روی سقف یا کاپوت ماشین پلیس ضرب هم می گیرند! ب) گرفتن تعهد: هر چند تعهد اصلی را داماد به عروس می دهد ولی بسیاری تعهدات دیگر هم باید به اماکن و ... سپرده شود. ما پیشنهاد می کنیم اگر اشکالی ندارد این لابلا یک تعهد هم به نیروی انتظامی داده شود که کاروان های عروسی نصف شبی مردم را زا به راه نکنند و خیابان را بند نیاورند.

یکی مریض دارد، یکی با نامزدش قرار دارد، یکی تازه یارانه گرفته ذوق دارد زود تر به خانه برسد و قس علی هذا... شاد باشید...

کیهان: محرمانه(گفت و شنود)

گفت: آقای ظریف قبل از سفر به ژنو در صفحه فیس بوک خود نوشته بود با دیدن تیتر روزنامه کیهان تحت فشار عصبی قرار گرفته و به کمردرد مبتلا شده و کارش به بیمارستان کشیده شده است!

گفتم: خب! مگر غیر از این بود؟!

گفت: بر فرض که کمردرد وزیر خارجه کشورمان در تهران به خاطر کیهان بوده است، درباره کمردرد ایشان در ژنو که خیلی هم شدیدتر بود و آقای ظریف را ویلچرنشین کرد چه می گویند؟!

گفتم: آن هم کار کیهان بوده است!

گفت: چرا؟! به چه دلیل؟! آنجا که دیگر پای کیهان در میان نبود!

گفتم: اولا که دلیل و علت آن «محرمانه» است.

گفت: مگر دانستن حق مردم نیست؟! پرسیدن که عیب نیست، ندانستن عیب است!

گفتم: این روزها، ندانستن عیب نیست، پرسیدن عیب است! و ضمنا هر وقت خواستی با من حرف بزنی دهنت را ببند!


جام جم: مثل کف دست!

قدیمی های سرد و گرم چشیده ما وقتی که می خواستند بگویند پولی در بساط نداریم، راه دوری نمی رفتند؛ فی المجلس از یک تمثیل دم دستی ولی دهان پرکن استفاده بهینه می کردند و ضمن نشان دادن کف دستشان می گفتند: «این کف دستی که مو ندارد، من چه جوری ازش مو بکنم؟» فلذا طرف، چنان تحت تاثیر این برهان قاطع قرار می گرفت که در دم قانع می شد و دم برنمی آورد.

ـ منظور؟... (این پرسش فلسفی را یکی از رفقای عجول ما که برای دانستن منظور هر چیزی ـ ولو که بی منظور بوده باشد ـ زیادی دستپاچه است، مطرح کرد که با واکنش سریع ما در پاسخ دادن مواجه شد. چه کار کنیم دیگر. کشته مرده رفیق هستیم. علی الخصوص از نوع شفیق آن که رفیق حجره و گرمابه و سونا و جکوزی گلستان باشد!) منظور از تمثیل و تلمیح صدرالذکر، اشاره به سخنان اخیر رئیس جمهوری در مراسم نمادین آغاز به کار دانشگاه ها بود که چند روز پیش در دانشگاه تهران برگزار شد و با دست زدن های مکرر دانشجویان همیشه در صحنه مواجه بود؛ چنان که حتی وقتی آقای روحانی، با اشاره به وضع کمبود بودجه، گفتند: «دولت قبلی یک خزانه خالی را به دولت یازدهم تحویل داده است.»؛ باز هم دانشجویان به کف زدن خود ادامه دادند. همین باعث شد که آقای روحانی بخندد و بگوید: «این که دیگر دست زدن ندارد!»

حکایت مینی ماستمال: نقل است که بنده خدایی در اتوبوس شرکت واحد، دستش لای در گیر کرد و شروع کرد فریاد زدن که: «دست... دست... دست....». ملت بنده خدا هم که از همه جا بی خبر بودند، شروع کردند به دست زدن. حالا نزن، کی بزن!... حالا با مختصر تفاوت هایی انگار حکایت ماست. آقای روحانی بنده خدا داد می زند که ته خزانه بالا آمده، ملت عزیز مرتب دست می زنند.

پرسش عمیق فلسفی: به نظر شما، اگر معنای خالی بودن خزانه را با تمام وجود لمس کنیم، در این مورد خاص، بازهم دست می زنیم؟... مثلا اگر معنا و منظور کلام رئیس جمهور را با ذکر مورد و مصداق، قابل لمس ترش کنیم. می فرمایید چطور؟... می فرماییم به کمک آقای اسحاق جهانگیری، معاون اول رئیس جمهور. می فرمایید چه جوری؟... می فرماییم اینجوری که در ادامه می آید.

خبر واصله: «معاون اول رئیس جمهور، رسما اعلام کرد که یارانه مهرماه به دلیل کسری بودجه با چند روز تاخیر واریز خواهد شد.» ـ به نقل از جراید فاقد یارانه

بسته پیشنهادی: چون خزانه خالی، نه دست زدن دارد نه دست روی دست گذاشتن نه دست از کار کشیدن؛ بلکه جای دست به دندان گزیدن دارد و دست به کار شدن؛ فلذا صاحب این یک قلم نیز به سهم ناچیز خودش دست به کار ارائه چند پیشنهاد می شویم:

1ـ یارانه بخشی: برای یک ماه بیاییم یارانه مان را به دولت ببخشیم، یعنی ببخشاییم. بگذاریم اول زندگی، کمی جلو بیفتد و چه ماهی بهتر از همین مهر و جشن مهرگان و هنگام مهرورزی غیرسیاسی و هدفمند نشده؟... باور کنید، اگر هم یارانه این ماه را بگیریم، با توجه به این که می دانیم به چه سختی و مشقتی تامین شده است؛ از گلویمان پایین نمی رود. حداقل در مورد خود بنده که این مطلب صدق می کند. مادربزرگ عزیزی داشتم که وقتی مهمان سفره اش بودیم، گاهی برای این که ما را تشویق به خوردن بیشتر کند، با سادگی و صداقت می گفت: «اگه بدونین این غذاها را به چه سختی و عذابی درست کردم»!....

2ـ فرهنگ سازی: قرار است یارانه سه دهک جامعه از بیخ قطع شود و این کار به نظر من نیاز به کار فرهنگی ـ هنری دارد که از حیث روحیه، آمادگی لازم را پیدا کنند. مثلا یکی از این کارهای فرهنگی، ساختن و پخش ترانه های اثرگذار است که شب و روز از رسانه ها پخش شود. به عنوان نمونه مثلا ترانه هایی با این مضمون که: «از برت دامن کشان، رفتم ای یارانه جان... رفتم که رفتم... جانم... رفتم که رفتم...»؛ و... چیزهایی از این قبیل که عرض و فرض شد.

3ـ کمک خواص مالی: بعضی مایه دارها بیش فعال هستند که با ثروت خود می توانند نصف مملکت را بخرند ببرند منزل؛ عین این برادر سرمایه داری که مدت ها با نام مخفف «ب ـ ز» مطرح بود و اخیرا نام کاملش کشف شده و با اسم کامل نام برده می شود که ما اما کماکان بنا به دلایلی از نام بردن ایشان معذوریم. امثال ایشان که صاحب چند بانک و کارخانه و شرکت هواپیمایی هستند و حتی بشکه های نفت خرید و فروش می کنند، هرکدامشان تا اطلاع ثانوی، شاید بتوانند یارانه یک ماه را تامین کنند. البته با مشکلات آنها هم آشنا هستیم و اگر کمکی از دست ما ساخته باشد، دریغ نمی کنیم. مثلا اطلاع داریم که چند میلیارد به چند بانک کشور بدهی دارند که واقعا دلمان می سوزد برایشان و فقط می توانیم دعا کنیم که ان شاءالله هرچه زودتر قرض تمام مقروضین ادا شود.

کیهان: مردم آزاری

گفت: یک هفته نامه آلمانی نوشته «مخالفان جمهوری اسلامی که به آمریکا و اروپا پناهنده شده اند در یک نقطه با هم اشتراک دارند.»

گفتم: کدام نقطه؟!

گفت: نوشته است «تقریباً همه آنها افراد بی سوادی هستند که برای کسب پناهندگی خودشان را اپوزیسیون معرفی کرده اند.»

گفتم: چه عجب حرف حساب زده؟! دیگه چی؟

گفت: نوشته است؛ بیکار بودن آنها باعث شده که با یکدیگر درگیر باشند و برای همدیگر مشکل درست کنند. باید آنها را در کارخانه ها و مزارع به کار گرفت.

گفتم: یارو می گفت؛ کاش پشه ها هم مثل مورچه ها کار می کردند که خسته بشوند و شب ها بگیرند یک گوشه بتمرگند و مردم آزاری نکنند!

شرق: نوبل به کی رسیده

جایزه نوبل صلح به علیرضا افتخاری و جایزه نوبل پزشکی به پوریا عالمی رسید. «اگر روزی این آقای عالمی سرطان گرفت می‏ فهمد قضیه از کجا آب می خورد.»واقعا اگر من سرطان بگیرم از کجا آب می خورد؟

باورتان نمی شود از آقای افتخاری آب می خورد. ما تا الان می دانستیم علیرضا افتخاری اهل روبوسی است اما نمی دانستیم از طریق روبوسی سرطان منتقل می شود. همین جا به آقای احمدی نژاد که توسط افتخاری روبوسیده شده است، هشدار پزشکی می دهیم ممکن است او هم سرطان بگیرد. چون ما هنوز افتخاری را نبوسیده، داریم سرطان می گیریم، واقعا کسی که او را بوسیده چه خواهد گرفت؟

افتخاری برنده جایزه نوبل صلح

بعد هم ما الان که فهمیدیم سرطان ما از کجا آب می خورد متوجه شدیم علیرضا افتخاری آبشخور حوادث و امراض صعب العلاج است. ولی الان دانستیم و امیدواریم به خاطر این کشف، جایزه نوبل پزشکی را به ما بدهند، جایزه صلح و مهربانی را به علیرضا افتخاری.

افتخاری آبشخور حوادث

حالا برویم سر اصل مطلب. علیرضا افتخاری در هفته نامه حاشیه کمیسیون پزشکی تشکیل داده و گفته: «مثلا یک آقای طنزنویس از قول آقای شجریان جواب نامه ما را نوشته بود... یعنی چی این طعنه ها و کنایه ها. مگر من نکته‏ای غیر از دوستی در آن نامه مطرح کرده بودم. جواب من اینها نبود. من نیازی نمی‏بینم جواب این واکنش‏ها را بدهم. ما هم خدایی داریم... اگر روزی این آقای عالمی سرطان گرفت می‏فهمد قضیه از کجا آب می‏خورد. یک روز می‏فهمد چه اشتباهی کرده است.»

ما همین جا از آقای افتخاری تشکر می کنیم. جدی می گویم. من همیشه دوست داشتم بدانم از کجا آب می خورد، الان متوجه شدم.

کلینیک افتخاری

بعد هم خرج دوا و درمان اینقدر بالاست که آدم مریض بشود جرات نمی کند پایش را بگذارد بیمارستان یا برود ام آرآی بگیرد. الان این نوید را به مردم و مریضان عزیز باید بدهیم که کلینیک افتخاری بدون هزینه مرض شما را تشخیص و در نشریات اعلام می کند.

عالمی جواب پس می دهد

ما عادت داریم برای این طنزی که می نویسیم به همه جواب پس بدهیم که چرا به فلانی گفتی بالای چشمش ابروست، چرا به بیساری از گل نازک تر گفتی، چرا به پرادو فلانی گفتی پراید، چرا به اسبش گفتی یابو. خلاصه تنها جایی که عادت داریم جواب بگیریم آزمایشگاه است. که خوشحالیم این بار یکی غیر از آزمایشگاه به ما جواب مثبت داده و گفته سرطان می گیریم.

افتخاری؛ کارآفرین برتر

علیرضا افتخاری به هفته نامه حاشیه گفته است: «من مواجه شدم با آقای احمدی نژاد، سراغشان که نرفتم. گذشته از این، مگر چه کردم؟ با یک ماچ باید دنیا عوض شود؟ مگر فقط من بوسیدم.

مگر بقیه نبوسیدند؟ مگر من چه چیزی از دولت قبل گرفتم؟ ماچش را ما دادیم سکه‏اش را اکبر عبدی و داریوش ارجمند گرفتند. من چه چیزی عایدم شد که حالا باید پس بدهم؟»

بفرما. ماچش را احمدی نژاد گرفته، سکه اش را عبدی و ارجمند گرفته اند، سرطانش را ما.

با این چرخه اقتصادی که ایجاد شده، به نظر ما باید از علیرضا افتخاری به عنوان کارآفرین برتر تقدیر کنند.

عالمی؛ سکانس آخر

حالا افتخاری آرزو کرده من به خاطر چهارتا طنزی که براش نوشتم سرطان بگیرم، واقعا اگر آقای احمدی نژاد بخواهد برای ما آرزو کند، چه خواهد کرد؟ آیا بنده سرشار از مریضی خواهم شد؟ آیا آه مسوولان می گیرد و مرض لاعلاج می گیرم؟ آیا آه افتخاری می گیرد و با ناله سودا خواهم شد؟ (ما نمی دانیم) آیا من آخر فیلم به تیر غیب دچار می شوم و پایان؟

موانع توسعه کشاورزی در استان گلستان

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

قشون کشی دوستانه به بیمارستان !

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

لزوم نظارت بیشتر بر مسافرکش های شخصی استان گلستان

باران می بارد. زن نگاهی به ساعتش می اندازد. چیزی تا شروع کلاس درس نمانده است. اکثر تاکسی ها به صورت دربستی در حال جابجایی مسافر هستند. دوباره نگاهی به ساعتش می اندازد. به ناچار سوار ماشین مسافر کش شخصی می شود. راننده در حال کشیدن سیگار است. صدای نوار که - خواننده ترانه اش را در زیر زمین مادربزرگش آن اجرا و ضبط کرده است-  گوش خراش است. هنوز تا مدرسه چند چهار راه دیگر مانده است... این سناریوی تکراری، ماجرای بسیاری از شهروندان هم استانی ماست که همه ساله علی الخصوص در فصل بازگشایی مدارس و زمستان با آن مواجه می شوند.
به گزارش خبر گزاری فارس از گرگان، در جامعه مدرن امروزی استفاده از وسایل نقلیه عمومی یک اصل محتوم و ضروری در بخش حمل و نقل می باشد. افزایش جمعیت، گسترش و توسعه  شهرها، فاصله زیاد محل کار و زندگی، راحتی و قیمت پائین کرایه وسایل عمومی، ایمنی اجتماعی، و ... از جمله دلایل لزوم به کارگیری وسایل نقلیه عمومی – علی الخصوص در شهر های بزرگ- توسط اقشار مختلف جامعه می باشد.
هر چند تلاش دولت بر این است تا همه ساله با افزودن به ناوگان حمل و نقل شهری، مشکل شهروندان را حل نماید اما باید بپذیریم که تعداد وسایل نقلیه عمومی سطح شهر جوابگوی جمعیت شهری که از این وسایل استفاده می کنند، نیست. فلذا اینجاست که مقوله جدیدی به نام «مسافر کش های شخصی» ظهور می کنند. این شهروندان، با استفاده از موقعیت به وجود آمده از فقدان وسایل نقلیه عمومی مکفی، به دلایل مختلف اقتصادی و اجتماعی و تامین معاش، اقدام به جابجایی مسافر با وسیله نقلیه شخصی خود، به عنوان شغل اول یا دوم می کنند. هر چند کار عار نیست و تلاش برای معاش عبادت است ولی ضمن احترام به همه رانندگان شخصی و غیر شخصی که در نهایت احترام به جابجایی مسافر مبادرت می کنند، متاسفانه گاهی اوقات شاهد هستیم که بدیهی ترین مقررات در خصوص جابجایی مسافر توسط خودرو های مسافر کش شخصی رعایت نمی شود. استفاده از ادبیات نامناسب و گاهاً دور از نزاکت ، گوش دادن به موسیقی های هنجار شکن با صدای بلند ، استفاده از پوشش نا مناسب و دور از شان ، نگاه های آلوده به بانوان، کثیفی خودرو، عدم رعایت نرخ مصوب، رانندگی با سرعت غیر مجاز، عدم رعایت مقررات اجتماعی در خصوص جابجایی بانوان( سوار کردن بانوان در صندلی جلو) و ... از جمله معضلاتی هستند که باعث تکدر خاطر شهروندان در هنگام استفاده از این وسایل می شوند.
البته گاهی اوقات رفتار دور از نزاکت از رانندگان وسایط نقلیه عمومی نیز دیده می شود، ولی به جهت قابل پیگیری بودن و شکایت از راننده خاطی عموماً این هنجار شکنی ها در مسافربر های شخصی دیده می شود.
هر چند توصیه کارشناسان محترم راهنمایی و رانندگی و عزیزان نیروی انتظامی بر عدم استفاده از خودروهای ناشناس است ، ولی گاهی اوقات استفاده از خودرو های شخصی اجتناب ناپذیر است. البته برخی از این مسافر کش های شهری اقدام به جعل آرم یا نصب تابلوهای غیر مجاز و غیر واقعی می کنند که ماده 530 مجازات هایی برای این امر در نظر گرفته شده است.
ماده 530 قانون مجازات اسلامی:
«هر کس مهر یا تمبر یا علامت ادارات یا شرکتها یا تجارتخانه های مذکور در مواد قبل را بدون مجوز بدست آورد و به طریقی که به حقوق و منافع آنها ضرر وارد آورد استعمال کند یا سبب استعمال آن گردد علاوه بر جبران خسارت وارده به دوماه تا دو سال حبس محکوم خواهد شد.»
علی ای حال ذکر این نکته ضروری است که در حال حاضر استفاده مردم از مسافر کش های شخصی اجتناب ناپذیر است و حذف آنها از چرخه و سیستم حمل و نقل کشور عملاً وجود ندارد. بنابراین پیشنهاد می شود کارگروهی تشکیل شود و با قاطعیت پیگیر ثبت نام و پرونده دار کردن این خودرو ها شود و با نصب یک برچسب یا تغییر رنگ در کاپوت جلو و عقب، برای حمل و نقل مسافر مانع بسیاری از گرفتاری ها شود. بهتر است برای یک بار هم که شده طرح آرم دار کردن این دست خود رو ها را به صورت جدی پیگیری کنیم و با همفکری و تعامل ادارات و نهاد های وابسته ، اوضاع مسافر کش های شخصی را ساماندهی کنیم تا علاوه بر ایجاد شغل ، از دغدغه های خانواده ها در مورد مسافرت های درون شهری یا بین شهری شهروندان علی الخصوی بانوان و نوجوانان بکاهیم. شاید فردا دیر باشد.
خبرگزاری فارس- 13 مهر 92

موانع آموزشی در یادگیری زبان انگلیسی

در عصر حاضر، یادگیری زبان های خارجی علی الخصوص زبان انگلیسی یکی از نیاز های جامعه مدرن امروزی محسوب می شود و در اکثر کشور های دنیا، آموزش زبان انگلیسی با رویکرد های متفاوت در حال پیگیری است. در کشور ما نیز مسئولین نظام آموزشی با بهره گیری از تجارب سایر کشور ها در حال تغییر ساختار آموزش زبان انگلیسی – به خصوص در مدارس- هستند. اما پراکندگی و تشتت آرا، داشتن نگاه منفی به دانش زبان انگلیسی و بیگانه خواندن آن، اظهار نظر های غیر کارشناسانه برخی متولیان نظام آموزش کشور، تغییر مداوم سیستم آموزشی و دیگر عوامل اجتماعی و فرهنگی دیگر باعث شده است که فرآیند آموزش زبان انگلیسی در کشور ما به صورت ناقص اجرا شود تا جایی که بسیاری خانواده ها بر این باورند که در مدارس آن طور که باید و شاید به بچه ها انگلیسی آموزش داده نمی شود و بعد از چند سال آموزش انگلیسی در مدارس فرزندان آنها حتی نمی توانند خود را به زبان انگلیسی معرفی کنند! بنابراین آنها مجبورند بچه های خود را برای یادگیری بهتر زبان به آموزشگاه ها بفرستند.
البته همین انتقاد و نتیجه گیری هم به نوعی غیر کارشناسانه و غیر منطقی است چرا که اگر مبنای یادگیری زبان معرفی خود به یک زبان دیگر باشد، اکثر دانش آموزان یا حتی فارغ التحصیلان مدارس ما قادر نیستند خود را به زبان عربی نیز معرفی کنند! در صورتی که زبان عربی به مراتب برای ما مسلمانان آسانتر است و علاوه بر خواندن درس عربی از سال های اولیه مدرسه در قالب درس قران و عربی، متون کتب و ادعیه دینی ما نیز عربی است و حروف این زبان نیز با حروف فارسی یکسان است.
اما این واقعیت را نیز باید بپذیریم که آموزش زبان در کشور ما، حرکتی کند و غیر علمی دارد. عمده ترین دلیل آن نیز داشتن فرم رسمی و دستوری آموزش زبان در مدارس است. مادامی که نگرش مسئولان نظام آموزش به نحوه آموزش این زبان تغییر نکند، تغییر ساختار، تغییر کتب و منابع و حتی تغییر ساعات درسی تاثیری در یادگیری دانش آموزان نخواهد داشت.
در اکثر کشور های دنیا آموزش زبان از سنین خردسالی یعنی 5 تا 6 سالگی حتی پائین تر آغاز می شود که در این سنین «دغدغه یادگیری» در قاموس کودک معنایی ندارد و کودک آموزش زبان را در راستای سایر بازی ها یاد می گیر که به این روش «های اسکوپ» یا همان «یادگیری پویا» می گویند. 
اما در کشور ما عملاً اموزش زبان از 12 سالگی آغاز می شود که برای آموزش زبان بسیار دیر است. در سیستم جدید آموزش و پرورش که آموزش زبان از پایه هفتم متوسطه آغاز می شود یا حتی در سیستم قبلی که آموزش زبان از پایه اول راهنمایی شروع می شد، اولین دغدغه دانش آموزان قبولی در درس و تجدید نشدن است که به شدت روی یادگیری اثر سوء می گذارد. این اضطراب متاسفانه تا سال های پایانی مدرسه همراه دانش آموز خواهد ماند که ماحصل آن قبولی صِرف در این درس و عدم توانایی در به کارگیری آن در موقعیت های حقیقی است. برخی از خانواده ها که به این امر واقفند سعی می کنند به مدد آموزشگاه های زبان انگلیسی این گپ یا حفره آموزشی را پر کنند. غافل از اینکه بسیاری از آموزشگاه های زبان نیز خود فاقد وجاهت آموزشی استاندارد و مناسب برای آموزش این زبان هستند.
آموزشگاه های زبان، راه حل یا بیراهه!
امروزه دریافت مجوز آموزشگاه زبان یک فرآیند پیچیده و منحصر به فرد نیست و هر کسی که دارای مدرک لیسانس (در هر رشته ای !) باشد و سه سال سابقه تدریس ( هرنوع تدریس ، در هر موسسه ای ) باشد؛ می تواند  با درخواست از مدیریت آموزش و پرورش منطقه خود و پرداخت چند ده هزار تومان ، اقدام به تاسیس آموزشگاه زبان کند و هیچ آزمون علمی یا تخصصی در کار نیست!
در اکثر شهرهای استان موسسات زبان فراوانی وجود دارد که البته هر کدام از آنها سعی می کنند خود را وابسته به یکی از موسسات داخل یا خارج کشور نشان دهند و با قید عبارت « اعطای مدرک بین المللی » اعتبار موسسه خود را بالا ببرند.
آنچه که واضح است این است که مدرک هیچ یک از موسسات زبان در ایران رسمی نیست و اساسا به آن مدرک اطلاق نمی شود بلکه « گواهی شرکت در کلاس های آموزش زبان انگلیسی » محسوب می شود و برخی از آنها در استخدام های غیر دولتی ( منشی گری یا خدمات تایپ)  آن هم به شرط داشتن سواد اطلاعاتی شاید کاربرد داشته باشند ! مدارک رسمی عمدتاً از طریق آزمون های سازمان سنجش و برخی موسسات بین المللی معتبر دنیا صادر می شوند که تافل ، آیتلس و تولیمو نمونه های آزمون های رسمی محسوب می شوند.
از سوی دیگر با توجه به تعداد زیاد آموزشگاه های زبان علی الخصوص در شهر های بزرگ ( هر چند تعداد آنها در شهر های کوچک هم چندان کم نیست) نظارت جامعی بر روند فعالیت های آنها و میزان یادگیری افراد وجود ندارد و بیشتر بازدیدهایی که از سوی آموزش و پرورش صورت می گیرد به منظور بررسی تخلفات ، عدم تداخل روز های تدریس پسران و دختران ، ثبت آمار دقیق ، بررسی اعتبار مجوز و مطالبه 10 یا 20 در صد سهم آموزش و پرورش از محل آموزشگاه های زبان می باشد. بنابراین کیفیت و کار آیی این بسیاری آموزشگاه ها عمدتاً در هاله ای از ابهام است. البته اگر از حق نگذریم برخی آموزشگاه ها نیز به شدت به مقررات علمی و آموزشی پایبند بوده و کیفیت را فدای کمیت نکرده و در عرصه بالا بردن سواد اطلاعاتی بچه ها نقش مهمی را ایفا نموده اند و ماحصل این صداقت ، علاقه بیش از حد خانوده ها به ثبت نام در مراکزی است که کیفیت آموزشی اولین دغدغه آنها بوده است.
اما آموزشگاه هایی که مبنای کسب در آمد را هدف وجودی موسسه در نظر گرفته اند ،   فاقد ساختار و هدف مشخص آموزشی هستند و برای شروع ، برنامه ریزی مشخص علمی و از قبل تهیه شده ندارند ،  این موسسات در جذب بی پایه و اساس زبان آموز و استاد گوی سبقت را از هم می ربایند و با دادن امتیازاتی نظیر دادن تخفیف در صورت معرفی دو یا سه زبان آموز جدید یا دادن سررسید ، تقویم ، کلاسور و ...  به زبان آموزان سعی در جذب بیشتر مشتری ! دارند و در واقع به پدیده آموزش به چشم تجارت می نگرنند . یکی از اصلی ترین بخش های هرم آموزش زبان ، یعنی غربال کردن و جدا کردن زبان آموزان از همدیگر در اکثر موسسات نادیده گرفته شده و به تشخیص و قضاوت خود آنها محدود می شود. در اینجا در یک کلاس توازن علمی مخاطبان بهم می خورد و اولین تبعیض به طور اتوماتیک بین زبان آموزان اعمال می شود و استاد چه بخواهد و چه نخواهد با عدم توزیع عادلانه « نگاه»  و « توجه » نسبت به آنها روبرو می شود.
اینجاست که کارآیی فردی و تیمی در کلاس به حداقل می رسد و کلاس برای برخی بسیار پیش پا افتاده و برای برخی پیچیده و دشوار می نماید و راندمان کار به شدت پائین می آید و هر دو گروه در فرآیند یادگیری دچار مشکل می شوند و یا موسسه خود را عوض می کنند و یا قید یادگیری زبان را می زنند.
سخن آخر
ذکر این نکته ضروری است که یادگیری یک زبان فرآیندی پیچیده و دارای ابعاد فراوانی است و آموختن آن از طریق خواندن 6 کتاب در دوره اول و دوم متوسطه( نظام آموزشی جدید) امکان پذیر نمی باشد. کودکی را تصور بفرمائید که تازه به حرف افتاده است و قرار است زبان مادری خود را بیاموزد. کودکی که در معرض انواع و اقسام آموزش های کلامی، رفتاری، رسانه ای، عینی، صوتی و تصویری والدین و اطرافیان و به عبارتی در معرض بمباران آموزشی قرار دارد، عملاً سه الی چهار سال طول می کشد تا سخن گفتن را یاد بگیرد. آن وقت چطور انتظار داریم دانش آموزان ما در طی 2 الی 4 ساعت آموزش در هفته در کلاس های 30 الی 40 نفره با کمترین امکانات آموزشی و سمعی و بصری زبان انگلیسی یاد بگیرند! به نظر می رسد زمان آن فرا رسیده تا مسئولان نحوه نگرش و انتظارات خود را از آموزش این زبان در مدارس تغییر دهند و با در پیش گرفتن رویکرد جدیدی، آموزش زبان را از سنین ابتدایی آغاز کنند تا در مقاطع بالاتر دانش آموزانی که خود را نیازمند به دانش انگلیسی می بینند، مجبور به عقب گرد و شروع یادگیری زبان از حروف الفبا نشوند!
خبر گزاری فارس – 19 مهر 92

زمستان در راه است. شین آباد ها را فراموش نکنیم!

دوباره ما مهر آمد. ماه مهربانی، ماه مدرسه و درس و مشق. روز اول مهر فاطمه هم مثل همه دانش آموز ها، صبحانه اش را خورد. لباسش را پوشید و کیفش را روی دوشش انداخت. موهایش را شانه کرد و آماده رفتن شد؛ اما تمایلی برای رفتن جلوی آینه نداشت! او یک دانش آموز شین آبادی است... لعنت به بخاری های چکه ای...

به گزارش فارس از گرگان ، حادثه شین آباد ماه ها قبل به وقوع پیوست. شاید امروز و در آغاز فصل مدارس از شین آباد نوشتن آن هم در این برهه حساس زمانی و در ماه های نخست کار دولت، این کار به صلاح نباشد. اما در این مقال ما کاری به خوب و بد دولت یا انتصاب ها و انتخاب ها و سیاسی کاری ها نداریم؛ فقط این را می دانیم که نقد منصانه و منطقی وظیفه اصلی و جدا نشدنی یک خبر نگار یا روزنامه نگار است و زمان و مکان هم نمی شناسد.
زخم های دائمی و اسکار های ماندگار
کسانی که اندکی از علم پزشکی یا پرستاری آگاهی دارند ، مفهوم 50 در صد سوختگی یا اسکار های(زخم) دائمی را ناشی از سوختگی، آن هم روی صورت کودکان معصوم، به خوبی می فهمند. انگشتان قطع شده هم جای تشریح و توضیح ندارند. اینکه شاید دیگر هیچگاه موهبت خدادادی «زیبایی» به رخسار کودکان شین آبادی بر نگردد، متاسفانه یک واقعیت تلخ و درناک است که باور آن برای هر انسان منصفی زجر آور است. چندی قبل در جراید اعلام شد که برخی از کودکان شین آبادی به 70 تا 100 عمل جراحی نیاز دارند! به نظر شما چهره ای که روی آن 100 عمل صورت گیرد، برای صاحبش صورت می شود؟ وزیر اسبق  آموزش و پرورش همچنین وعده استخدام دانش آموزان شین آبادی را بعد از 18 سالگی داده بودند! آیا این قبیل دست ودلبازی ها و حاتم بخشی ها نوعی فرافکنی و فرار به جلو نیست؟ به واقع اگر این رخداد برای فرزندان ما اتفاق بیفتد ، شاید هیچگاه مسببان آن را نبخشیم و هیچ هبه ای را از آنان نپذیریم. امروز اگر بارها و بار ها از آلام و ضجه های کودکان پیرانشهری که در حادثه آتش سوزی مدرسه زیبایی معصومانه شان ، فدای بی تدبیری و کم کاری مسئولان شد، بنویسیم، کم نوشته ایم که این آخرین حادثه نبوده و نیست. شاید الان دیگر هیچ کودک پیرانشهری نباشد که معنای یک بام و دو هوا را نداند. لااقل دانش‌‌آموزان پنجم دبستان مدرسه "انقلاب اسلامی" روستای "شین‌ آباد" از توابع پیرانشهر استان آذربایجان غربی این موضوع را با گوشت و پوست خود درک کرده اند! سال گذشته در حالی که وزیر محترم از طرح های هوشمند سازی مدارس ، اتصال تمامی مدارس به اینترنت ملی و طرح سند تحول بنیادین، طرح های جدید 3- 3- 6 و  3- 3- 3 – 3 و ... در مدارس سخن می گفت و مدرسه ای را که سالن ورزشی نداشت، غیر استاندارد(!) می نامید، بسیاری از مدارس ما از استاندارد های اولیه یک مدرسه معمولی محروم بودند و در حالی که نسل بخاری های چکه ای و کاربراتوری در دنیا ور افتاده است و حتی در قدیمی ترین فیلم های سینمایی نیز، رد پایی از آنها دیده نمی شود، این قبیل بخاری های خطرناک هنوز در بسیاری از مدارس روستایی ما جولان می دهند و امسال زمستان نیز باز هم آشکارا به تمامی بخشنامه ها و آئین نامه های ایمنی و حفاظتی پوز خند خواهند زد. به راستی آیا نمی توان اندکی از بودجه هایی که همه ساله صرف بریز و بپاش های مرسوم در همایش ها ، سمینار ها و زنگ های مسواک و خمیر دندان و حوله می شود ، به افزایش ضریب ایمنی در مدارس اختصاص داد؟ آیا نمی شود از خیرین مدرسه ساز در خواست کرد یک سال فقط ده درصد از بودجه مدرسه سازی شان را صرف تجهیز و ایمنی مدارس روستایی کنند؟ دردمندانه تر این بود که وزیر محترم فرموده بودند: در این حادثه هیچ کس مقصر نیست! البته سالهاست در آموزش و پرورش کسی مقصر نیست، چرا که در این حادثه کامل نشدن چرخه سوخت در کاربراتور علت اصلی آتش سوزی در بخاری کلاس درس مدرسه شین آباد گزارش شد! البته «قسمت» و «تقدیر» هم در چنین ماجرا هایی بی تقصیر نیستند. فقط ما متوجه نشدیم که چرا این «قسمت» و «تقدیر» فقط در مدارس مناطق محروم جولان می دهند و در مدارس امن و استاندارد، سر و کله شان پیدا نمی شود! بگذریم ... وقتی هم در حادثه ای عامل انسانی نقش ندارد ، چرا این همه سیاه نمایی و تخریب و زیر سوال بردن خدمات ارزنده! اصلاً می توان به جای متهم کردن مسئولان آموزش و پرورش، از شرکت سازنده یا طراح کاربراتور این بخاری شکایت کرد؛ هر چند به گمان نگارنده الان باید نوادگان یا نتیجگان طراح این قبیل بخاری ها در دادگاه حاضر شوند و از زحمات پدر بزرگ و جد پدری خود دفاع کنند، چرا که قطع به یقین تمامی طراحان و کارگران کارخانه تولید کننده این بخاری ها سال هاست روی در نقاب خاک کشیده اند!
به راستی تا کی قرار است عده ای - علی الخصوص در شهرستان ها و شهر های کوچک و مناطق محروم -  برای رسیدن به پست و مقام با معصومیت، پاکی، زیبایی و آینده کودکان بی گناهی بازی کنند که تنها جرمشان این است که در روستا به دنیا آمده اند و حقشان از سرانه آموزشی مملکت تنها بخشنامه هایی است که از سال قبل به صورت اتوماسیون به مدیر مدرسه ابلاغ می شوند! مسئولینی که نه تنها استعفا و اقرار به کوتاهی در انجام وظایف محوله در قاموسشان جایگاهی ندارد بلکه فقط و فقط توجیه را سرلوحه امور قرار می دهند. امید است مسئولین جدید آموزش و پرورش نگاه خود را به مدارس تغییر دهند و مفهوم کلمات «ایمنی و ضریب امنیت در مدارس» را بار دیگر بررسی کنند و نسبت به سرنوشت کودکان معصوم حساس تر باشند. شاید فردا دیر باشد! به هوش...
خبرگزاری فارس – 21 مهر 92

ورزش مدارس در کما

در عصر کنونی که زندگی ماشینی تحرک و پویایی افراد جامعه را به حداقل ممکن رسانده است، تربیت بدنی و ورزش می‎تواند عامل موثری در ایجاد سلامتی و نشاط در جامعه باشد.

به گزارش خبرگزاری فارس از گرگان، اثرات مثبت ورزش تا جایی است که عده‎ای حیات سالم در عصر حاضر را بدون ورزش امکان‎پذیر نمی‎دانند و معتقدند ورزش باید از دوران کودکی در افراد نهادینه شود.

بنابراین توجه به ورزش مدارس که زیربنای ورزش در بزرگسالی محسوب می‎شود، از اهمیت ویژه‎ای برخوردار است. از منظر اجتماعی نیز تربیت بدنی و ورزش، یک رویکرد اجتماعی خاص است که با توسعه و گسترش آن در جامعه، روابط اجتماعی افراد مستحکم‎تر و سلامت جسم و روح و شادابی آنها  تضمین می‌شود. روابط اجتماعی و تربیت‎بدنی و ورزش بر یکدیگر اثر متقابل دارند و در تامین بهداشت روانی همه اقشار جامعه علی‎الخصوص - کودکان و نوجوانان- نقش به سزایی دارند.

موفقیت‎ها و شایستگی‎های تحصیلی نیز در صورت داشتن جسم و روان سالم، سریع‎تر و آسان‎تر به دست می‎آیند و اگر در پروراندن هر کدام از آنها قصوری صورت پذیرد، خلاف مقصود خواهد بود.

از سویی کارشناسان بر این باور هستند «خانواده، مدرسه و جامعه»  سه عامل مهم در بروز و ظهور بیماری‎های روانی محسوب می‎شوند که مسلما حل این مشکلات هم در بطن همین نهادها نهفته است. در نتیجه در هر برنامه و طرح مربوط به «توسعه بهداشت روانی و سلامت افراد» باید هر سه عامل فوق مورد توجه قرار گیرند. محیط روانی انسان شامل تمام عواملی است که روی رفتار فرد اثر می‎گذارند.

هر قدر دانش‎آموزان از این رفتارها و آشفتگی‎های ذهنی دورتر باشند، در یادگیری دروس موفق‎تر و با انگیزه‎تر عملی می‎کنند. یکی از علمی‎ترین و موثرترین راهکارهای غلبه بر آشفتگی ذهنی و رسیدن به آرامش فکری پایدار، «ورزش و انجام حرکات ورزشی روزانه مناسب و مستمر» است.

ورزش در مدارس علاوه بر ایجاد شادابی و نشاط، باعث بالا رفتن توان جسمی و ذهنی کودک می‎شود و در نتیجه باعث افزایش اعتماد به نفس، روحیه انتقادپذیری و مقابله با مشکلات و مسائل روزمره می‎شود.

ورزش مدارس در سایر کشورهای دنیا

در اکثر کشورهای پیشرفته دنیا و حتی کشورهای در حال توسعه، ورزش در مدارس این کشورها، تنها عامل کنترل درونی و بالابردن توان جسمی و روانی دانش‎آموزان نیست، بلکه زیربنای ورزشی قهرمانی نیز محسوب می‎شود. به همین منظور فرآیند «استعدادیابی» و برگزاری «لیگ‎های منظم و مسابقات فصلی» دو فاکتور اصلی و اساسی در سیاست‎گذاری‎های کلان ورزش در مدارس این کشورها به حساب می‎آیند.

در واقع سیاستگذاران ورزش در کشورهای پیشرفته با جدی گرفتن مقوله ورزش-  به ویژه در مدارس- در وهله اول مانع کژتابی‎های ذهنی و جسمی دانش‎آموزان می‎شوند و همانطور که اشاره شد، از عامل جذاب و موثر ورزش، در کسب موفقیت‎های علمی توسط دانش‎آموزان و ایجاد مدرسه سرزنده و پویا بهره می‎جویند و در وهله دوم ورزش قهرمانی را مدنظر قرار می‎دهند و با انجام تست‌های مختلف، برگزاری مسابقات فصلی منظم و اجرای فرآیند علمی استعدادیابی، قهرمانان فردا را از میان دانش‎آموزان امروز انتخاب می‎کنند و با برنامه‎ریزی‎های بلندمدت، سعی در کسب یا حفظ جایگاه‎های ارزشمند ورزشی در رقابت‎های جهانی و المپیک دارند.

سنگ بنای ورزش در مدارس ایران

 در کشور ما نیز نخستین سند معتبر در خصوص توجه به تربیت بدنی در مدارس، به قانون اساسی فرهنگ کشور مربوط می‎شود که مصوب سال 1290 است و در آن بر ضرورت تربیت‎بدنی در کنار تربیت علمی و اخلاقی تاکید شده است.

با گذشت زمان و مشخص شدن تاثیرات مستقیم و غیرمستقیم تربیت بدنی در رشد ابعاد جسمانی، اجتماعی، عاطفی و روانی دانش‎آموزان، گرایش به تقویت بنیان‎های تربیت‎بدنی در مدارس افزایش یافت تا اینکه در سال 1306 بر اساس قانون مصوب مجلس شورای ملی درس تربیت‎بدنی و ورزش به مدت یک ساعت در هر روز در برنامه آموزشی دوره‎های تحصیلی منظور شد ولی به دلیل کمبود نیروی انسانی متخصص این مقدار به دو ساعت در هفته کاهش یافت.

بعدها در سال تحصیلی 35- 1334 اداره کل تربیت‎بدنی وزارت آموزش و پرورش به عنوان نهاد اصلی برنامه‎ریزی و نظارت بر تربیت‎بدنی مدارس تاسیس شد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز گروه درسی تربیت‎بدنی فعال شد و راهنمای برنامه درسی تربیت‎بدنی در دوره ابتدایی در سال 1384 به تصویب شورای عالی آموزش و پرورش رسید. (رشد آموزش متوسطه)

اما متاسفانه عدم هماهنگی بین تولیت‎های مختلف ورزش در کشور، باعث شده با وجود استعدادهای بی‎شمار ورزشی در بین دانش‎آموزان، مسئولان ورزش کشور نگاه مهربانانه‎تری به مقوله ورزش قهرمانی داشته باشند تا ورزش مدارس! جالب اینکه این بزرگواران بدون ایجاد بستر مناسب و لازم در پرورش استعدادهای ورزشی و جدی گرفتن مقوله ورزش در مدارس، همه ساله از صید مدال‎های رنگارنگ المپیک سخن به میان می‎آوردند که کمتر هم به این مقصود می‎رسند! در صورتی که برنامه‎ریزی و قهرمان‎پروری باید از سنین کودکی آغاز شود و با ایجاد پایگاه‎های استعدادیابی، نسل جوان و جویای نام را هدایت کرده، آنها را در مسیری که احتمال موفقیت آنها بیشتر است، حرکت داد.

هر چند در سال‎های اخیر با استخدام چند هزار معلم ورزش علی‎الخصوص در مدارس ابتدایی گام‎هایی در توسعه ورزش برداشته شد ولی باید بپذیریم پیشرفت ورزشی - که بی‎شک در سلامت روان جامعه و کسب موفقیت‎های علمی هم تاثیر به سزایی دارد -  با استخدام چند هزار معلم ورزش محقق نمی‎شود و به عبارتی شرط لازم است ولی کافی نیست.

کاش به جای اضافه کردن یک ساعت درس تربیت‎بدنی به صورت تئوری، در بخش استعدادیابی سرمایه‎گذاری می‎شد و دانش‌آموزان با توجه به استعدادشان، رشته هماهنگ با فیزیک جسمی و بدنی خود انتخاب می‎کردند.

از مهمترین جنبه‌های استعداد‌یابی ورزشی، به کارگیری مربیان کارآمد و با دانش از سنین مدرسه است. متاسفانه در آموزش و پرورش مجرب‌ترین و بهترین مربیان که باید در سطوح پایه استفاده شوند، در دبیرستان‎ها به کار گرفته می‎شوند و حتی در آموزش و پرورش طرحی وجود داشت که قرار بود مربی ورزش از سال‎های اول، دوم و سوم ابتدایی حذف شود که مورد اعتراض کارشناسان قرار گرفت و فعلا اجرای این طرح منتفی شده است.

جالب است که بدانید در تمامی مدل‎ها و الگوهای استعدادیابی زمان و یا سن افراد مستعد باید بین شش تا 18 سال باشد که عملا نشان می‎دهد دوران تحصیل بهترین سن و یا به عبارت علمی‎تر «تنها سن استعدادیابی در جوانان» است.

از سوی دیگر تکامل و شکل‎گیری انجام حرکات ورزشی صحیح یک ورزشکار از سنین کودکی آغاز می‌شود و اگر کسی در سنین پایه شیوه صحیح انجام یک حرکت ورزشی را نیاموزد در بزرگسالی تغییر این رفتار ناممکن و یا بسیار دشوار خواهد بود. اما در مدارس ما در سنین پایه عملا موقعیت استعداد‌یابی صحیح و آموزش اصول اولیه حرکات درست وجود ندارد. حتی در خارج از آموزش و پروش هم به علت عدم درآمدزایی کافی در این سطح مربیان رغبت لازم برای کار در سنین پایه از خود نشان نمی‎دهند و همگی در سطوح بالاتر که از نظر در‌آمدی و سطح افتخارات به صرفه‎تر است مشغول فعالیت هستند.

علی‎ایحال به نظر می‎رسد تصمیم‎گیری در مورد ورزش مدارس هم به صورت جزیره‎ای است و انسجام و هماهنگی مسئولان به چشم نمی‎خورد، چرا که هر از گاهی بخشنامه‎هایی صادر می‎شوند که در عمل حتی در همان سال اول نیز به طور کامل اجرا نمی‎شوند و در سال‎های بعد به طور کلی فراموش می‎شوند.

اجباری شدن ورزش صبحگاهی 14 دقیقه در صبح، طناب‎زنی در پایه دوم، آموزش شنا در پایه سوم و آموزش ژیمناستیک در پایه چهارم و ... از جمله بخشنامه‎های سال‎های اخیر بودند که در عمل (لااقل در بسیاری از شهرها) به مرحله اجرا در نیامدند ولی وزارت آموزش و پرورش مانور زیادی‎روی آنها داد.

نهادینه کردن ورزش با اجباری شدن ورزش تفاوت دارد و بهتر است مسئولان طرح‎هایی را مطرح کنند که دانش‌آموزان با طیب خاطر و بدون دغدغه از آنها استقبال کنند. کمبود امکانات و وسایل ورزشی و نبود سالن‎های ورزشی از دیگر مشکلات بسیاری از مدارس کشور است که اجرای برخی طرح را عملا غیرممکن می‎سازند.

برگزاری لیگ‎های ورزشی در آموزش و پرورش

 از دیگر مولفه‎های تاثیرگذار در شناسایی استعدادها به روش غیرسیستماتیک و بالا رفتن روحیه شادابی و نشاط در بین دانش‌آموزان برگزاری لیگ‎های منظم شهرستانی، استانی و ملی است.

امروزه بسیاری از ادارات نظیر نیروی‎های نظامی و انتظامی، کمیته امداد، بنیاد شهید، بنیاد بیماری‎های خاص، اداره آب و فاضلاب، انجمن پرستاران کشور و ... نسبت به برگزاری مسابقات متمرکز کشوری اقدام می‎کنند. اما در وزارت عریض و طویل آموزش و پرورش با بیش از یک میلیون معلم و چند 10 میلیون دانش آموز دریغ از یک لیگ ساده و معمولی!

شاید در وهله اول برگزاری چند لیگ منظم دانش‎آموزی در سطح ملی کمی هزینه‎بردار به نظر برسد ولی برگزاری لیگ‎های استانی و شهرستانی در صورت حمایت مسئولان و بخش خصوصی با کمترین هزینه قابل اجرا خواهد بود، حتی در سال‎های اول می‎توان این لیگ‎ها را به صورت متمرکز و در سال‎های بعد به صورت رفت و برگشت اجرا کرد.

در حال حاضر فقط مسابقات آموزشگاهی بین دانش‎آموزان برگزار می‎شود که با توجه به برگزاری این مسابقات در ساعات درسی، بدون تماشاگر و در پشت درب‎های بسته برگزار می‎شود و بالتبع تاثیری در بالا بردن روحیه نشاط در سایر دانش آموزان نخواهد داشت.

امید است مسئولان نظام سلامت و آموزش کشور، ورزش در مدارس را به عنوان یک واحد درسی صرف در نظر نگیرند و با برنامه‌ریزی منسجم و استفاده از تمام ظرفیت‎های موجود زمینه استفاده علمی و اجتماعی از این مقوله تاثیرگذار را فراهم کنند تا علاوه بر دستیابی به اهداف کوتاه مدت ورزش نظیر شادابی و سلامت جسم و روان، اهداف بلندمدت نظیر موفقیت در ورزش قهرمانی نیز حاصل شود.

به امید آن روز

فن آوری های نوین؛ ایجاد رفاه و آسایش یا دغدغه خانواده ها!

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.